۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

این خانه سیاه است !

ماه مریض شده است
پنجره خاکستری است
و تازه
چیزهای دیگری هم هست
که هرگز به ذهن ِ باران نمی رسد
مثلا
نفس ِ کدام یک از ابرها
هنوز با ماست
و یا این باد
تا کجا کنار ِ ما می ماند
کسی باید بیاید
با نسیم های موسمی صحبت کند
آفتاب را قانع کند
تا باز هم
سهم ِ ماه را از نور بفرستد
و شب ها را جمع کند یک جا
تا برای خواب های ما
تصمیم ِ بهتری بگیرند
اینطور که نمی شود
کسی باید باشد
تا به احترام ِ سپیدی صداش
آسمان با ستاره ها ی رنجیده
کنار بیاید
و روزهای ما را برگرداند
از جایی که رفته اند
قرار نبود این خانه سیاه باشد
مگر چشم های ما چند ساله اند !

- عنوان ِ شعر از فروغ ِ فرخزاد -

۱ نظر:

farzaneh گفت...

ماه مریض شده است ..بعضی قسمتهاشو خیلی دوست دارم مثلا اینکه خیلی ساده می گید :اینطور که نمی شود..این جمله به نظرم دلنشین ..دوز وکلک نداره وصاف به دل آدم می نشینه ..یعنی من مخاطب باور می کنم واقعا اینطور نمیشه وباید کسی بیاید که به احترام (به نظرم زلالی صداش )هم می تونه خوب باشه .ویا اینکه می گید روزهای ما را برگرداند از جایی که رفته اند ..به نظرم زیباست .