۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

آواز ممنوع

سال هاست که جا مانده است
صحبت ِ دو پیک چای وُ
اوقات ِ گرم
می دانی پیر مرد ِ بی عصا
این بار به خاطر ِ کدام آواز ممنوع
دهانش طعم ِ گندم گرفته است ؟!

زنگ می زنیم

زنگ می زنیم هر روز
کنار ِ درهای آهنی
پشت ِ کدام صدای جلا خورده
حواست خواب است !

تار نیست

تار نیست
شب های من
صاف کن گلویت را
تا صدای ماه
نزدیک تر بیاید !

لعاب ِ چشم های تو

بیهوده بود
عبور از
لعاب ِ چشم های تو
لب هایت
صدای مرا بلعیده اند ...

پر گویی ِ باران

هی دوست دارم
حرف بزنم
حرف
در حد ِ پر گویی ِ باران
حالا تو کی خیس می شوی ؟!

چرا کلید به دست گرفته ای ؟

نگاه می کنم
نه در دارد
نه پنجره
چرا کلید به دست گرفته ای ؟