۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

از رگ های هوایی که یخ بسته بود .




ت مثل ِ تلنگری
از حواس ِ تو پرت می شود
به دهان ِ من
و شعر فقط برای همین است
که سراغ ِ تو را بگیرم
از رگ های هوایی که یخ بسته است

ت تهران ِ کوچکی است
که با دست مرا پس می زند
با پا پیش می کشد

ت تنها در میان ی نام تو
می چرخد و ط می شود
دعا ، عا ...
تلخی سهم ِ من نبود ، اما ...

هیچ نظری موجود نیست: