۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

تکرار می شوم در خودم هر بهار

فراموش که می شویم

باران تند می بارد

و شب

سر تا پا خیس می شود

چند قدم جلو تر که برویم

یکی یکی می میریم

و عید برهنه تر از همیشه

خواب ِ ما را می پوشد

کسی چه می دانست

مرا فراموش می کند

بهار و نسیم

لااقل بگو باران بیاید