۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

آسمان كه در اقيانوس ها غرق نمي شود !

كار فانوس كه خاموشي نيست
دريا كه آب را دريغ نمي كند
از زمين ، از ماه ، از خيال
آسمان كه در اقيانوس ها غرق نمي شود
شب كه شهر را رسوا نمي كند
و روز براي آمدن يا نيامدن آفتاب
شرط نمي گذارد

بگو چه گفته اي در گوش باران
كه برگشته از نيمه ي راه و
رنگ از روي پنجره ها پريده است ...
عزيز خوب من !
مرا يادت هست ؟!

۸ نظر:

farzaneh گفت...

زیباست،مثل همیشه..من برخلاف بعضی دوستان ،شعرهای بلند شما را بیشتر دوست دارم .انگار احساس قویی که می شناسمش در اینگونه شعرها مجال بیشتری برای رشد وکمال پیدا می کنه..از اون جایی که می گید بگو چه گفته ای در گوش باران لطیف وزیباست.دخترم میگه : "عزیز خوبِ من "چقدر دلنشینه!!راست میگه..موفق باشید

farzaneh گفت...

سلام،من فقط آمدم بگویم اولین هنر شعر آشتی دادن است..آشتی با خود با مردم با هستی والبته پروردگار...شما که از مادرش هم بیشتر می شناسیدش !وآیه های شعرتان مبین این حقیقتند.من از تک تک بچه ها یاد گرفته ام،شاید یک کلمه ،چند جمله شاید هم کل آنچه به سویش پیش می روم ولی مگر نه اینکه هرکس کلمه ای مرا بیاموزد مرا بنده خویش کرده است!

علی اصغر گفت...

شعر فانوس گرما نیست !
روشنی را ...

عالی بود تاتا .

ناصر نصیری گفت...

سلام تاتا

چه عجب تو هم سری به بلاگ ما زدی

منظورت رو البته نفهمیدم از
شعر فانوس گرما نیست ! رو

هرچند خود این ترکیب هم خیلی زیباست .

مرسی تاتا

Unknown گفت...

با سلام خدمت استاد بزرگ من استاد ناصر نصیری امروز که امدم به وبلاگتون و عکس شما دیدم خیلی خشحال شدم و این عکس برای بچه های مدرسه میبرم چون خیلی خوشحال میشن از طرف سروش باغستانیان

و تمام بچه های کلاس عکاسیA

فرزانه گفت...

آسمان در اقیانوس افتاده و دارد دست وپا می زند!!یک شعر تازه من را نجات می دهد ..آسمان هم

امیر گفت...

بگو چه گفته اي در گوش باران
كه برگشته از نيمه ي راه و
رنگ از روي پنجره ها پريده است ...

سلام ناصر :)
امیر

prana گفت...

لذت
م
ی
ب
ر
م